یه روز کوچولو

ساخت وبلاگ

هرچی به خودم نگاه میکنم به نتیجه خاصی نمیرسم که ته همه این حال خرابی ها برا چیه ؟ ادامه دارد .... ( ادامه مطلب ) یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 76 تاريخ : دوشنبه 29 اسفند 1401 ساعت: 11:51

جنگل از بیرون قشنگه
از تو که چندتا درخته
اینکه محکم باشی اما
از درون بخشکی سخته
باتو تقدیرم گره خورد
به یک مشت اما و ایکاش
غصه رسم روزگاره
من چه باشم چه نباشم
زندگی برا تو ادامه داره
....

نوشته شده توسط:همسخن|پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۸ | |لینک ثابت | موضوع:

یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 23:52

که همه چیز برام یک حس دوگانه داره بخشی از درونم با استرس و دلتنگی شدید دائم فشار میاره که هی برو ایمیل ها رو چک شاید بازم ایمیل فرستاده باشه ، میدونی اگه ایمیل داده باشه و جواب نداده باشی باخودش فکر میکنی که تو نمی خواستی جواب بدی ...یک بخش دیگه هم منو محکوم میکنه به سکوت و سکوت و سکوت این بخش به من یادآوری میکنه که عشق چیزی جز فداکاری نیست هربار که به من گفت سکوت کنم و یک گوشه باشم تا خودش بیاد دنبالم من همیشه اینو رعایت کردم فقط یک بار که خیلی دلتنگ بودم و داشتم به پایان همه چیز فکر میکردم بهش گفتم لطفن منو نجات بده ....و این روزا چقددددد عمیقن منو نجات بده اممم اما نمیتونم بهش بگم چون همون یک باری هم که بهش گفتم براش این تردید بوجود اومده بود که من دارم از شرایط خاصی که داره به نفع خودم استفاده میکنم و همونجا ازم قول گرفت که دیگه هرگز هیچ وقت تحت هیچ شرایطی بهش نگم که حالم چقدر بده و ممکنه هر اتفاقی رخ بده و من هم مثل همیشه گفتم چشم .برای همین این بخش از وجودم بهم میگه هی ، ادم که زیر قولش نمیزنه و منم با همه وجودم که پر از یک فریاد بلنده ، یک گوشه ساکت می شینم . میدونی ... چشم انتظاری سخته میدونی ... اینکه همه وجودت پر از حرف باشه و تنها کسی هم که میتونه حرفات رو گوشبده ، در فرسنگ ها دور تر نشسته باشه و به هر چیزی فکر کنه جز اینکه یک نفر اینجا بدون اونداره توی این سکوت ... خاموش میشه ... اینا درد داره ... میدونی ... اینکه بهت بگه هر چی شد منو تنها نذاری و تو باهمه وجودت بگی چشممممو بعد تنهات بذاره و اخرین چیزی که بهت بگه اینه که میخوام همه چی برگرده به روال قبلمیخوام همه چی عادی بشه ، میدونی وقتی اینا رو بهت بگه درد داره ... میدونی ... اینکه از همه چیز و همه کس فاصله بگ یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت: 14:54

زندگی آدم ها جعبه پاستیل نیستکه از سر ذوق بازش کنیمدستمون رو بیاریم قشنگ وسط دل و روده اشونبعدش تا دلمون رو زد بندازیمشون کناربیاییم قبول کنیم که بازیچه قراردادن ادما کار قشنگی نیستبرای چند روز خوشی و راحت بودن و برچسب موقت ! زدن زوری به روی ادمادست بکشیم ...به قول خودش که میگفت تموم کن این بازی کثیف روو من حاج و واج مونده بودم که کدوم بازی کثیفشاید اون زمان داشته به خودش میگفتهبا صدای بلند که هی تموم کن این بازی کثیف رووالا بخدا این زندگی انقد ارزش نداره که اینطوری همدیگه رو بازی میدیناذیت میکنینباعث اشک هم دیگه میشیناز من که گذشتولی امیدوارم با بعدی ها اینطوری نکنیبه من میگی با هیچ کسی صمیمی نشوبیا و ببیین که هر چی بگذره هیچ کس جای تو نمیاددرسته به من گفتی من هرکسی اماما این درست تره که من بهت گفتم تو همه منی و هیچ کس مثل تو نیستبیاییم و قبول کنیم ...بگذریم که هر شب از ساعت 5 به بعد چشم به راه تلفن می شینمباخودم میگم بالاخره زنگ میزنهو ترسی از ته دلم بمن میگی اخه تو چقد ساده یتو که دیدی چطوری اون هدیه رو انداخت سطل اشغالوالا بخدا تو رو هم الان انداخته همون سطل بی خیالاما من هیچ وقت دست نمیکشممنتظرش می مونمیکجایی این همه صداقت و دوست داشتن خالص بالاخره خودش رو نشون میدهو اون منو از این تاریکی بیرون میارهپی نوشت :بدجوری دلم میخواد برگردم و ایمیلم رو چک کنمیک حسی بهم میگه اونجا چیزی برای من نوشتهاما این ترس لعنتی نمیذارهکاش میدونس ، انقد در من عمیق شدهکه با هر واژه ی که مینویسهتا اعماق من نفوذ میکنهوقتی اخرین واژه رو خوندم که نوشته مگه نمیدونی که دارم همه چی رو عادی میکنمیا میخوام همه چی به روال عادی برگرده ؟و من سرتاپا مردم با خوندم این وازه ها و بعدش ترس تمام وجودمو گرفت و یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت: 14:54

واقعن خوابم ینی ؟باورم نمیشههههاین همه پای تلفن نیشستتتتممممممم تا واقنی زنگ زدینی نیگا واقنی زنگ زد عاقا من خوابم بخدا باورم نمیشه خب البته اخرتلفنمون داشتم میرفتم که شکار بشم ها که از روی همین میتونم بگم احتمالا بیدار بودم دیدی من ک میگفتمممم ی روزی میاد نجانم میده نیگاااااا اومدش خب نیگاااااا کاراشوووو نوشته شده توسط:همسخن|پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۰۴ | |لینک ثابت | موضوع: یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 14 اسفند 1401 ساعت: 14:54

و من به تو وابسته غرق این سکوتم باوربکنی یا نه از روزی که رفتی سالها گدشته و من هنورم چشم به راه شنیدن صدای تو هستم. حس تومان با ترس شدیدی دارم از اینکه چرا نمی تونم حتی ایمیلم رو باز کنم . میترسم از اخرین پیامی که نوشتی : میخوام همه چیز عادی بشه و همون جا که من ایمیل رو بستم . و فرار کردم دوباره به کنج تنهایی و تاریکی خودم . میترسم باز کنم ایمیلم رو و ببینم که نوشتی : هی فلانی ، همه چیز عادی شد ... تو برای من دیگه وجود نداری ... هنوزم ته این چشم به راهی ، میدونم یک روزی میرسه که منو نجات میدی . دقیقن همونطوری که میدونی هر بار صدام کنی من سر از سر پا از پا به سمت پرواز میکنم . فارغ از اینکه چند سال گذشته باشه فارغ از اینکه چند بار شکار شده باشم .... من دوست دارم و این تنها چیزیه که دارم . نوشته شده توسط:همسخن|یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۳۰ | |لینک ثابت | موضوع: یه روز کوچولو ...
ما را در سایت یه روز کوچولو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mershado بازدید : 85 تاريخ : دوشنبه 1 اسفند 1401 ساعت: 17:50